حیدو هدایتی

ساخت وبلاگ

موسی تو همینجا حنا بار گذاشتُم
گذاشتُم گذشتُم از اون پیر ساحل نشین تا یه روزی
یه روزی یه روزی خبر سی دل مُو بیاره قراره
از اینجا که هستی که هستی که هستی
که وصلش کنُم مُو به دریا
قراره به جای سواری
یه قایق بیارُم دِم خونتون
با گل و روسری اناری
با یک عالمه
مرغ دریاییِ خوش نوای جنوبی
نترس عشق جونی
نترس عشق جونی
نترس عشق جونی
یهوی وقت رفتن ببینی
بچا خورده میرن
زنا توی کل و یزله میرن
وُ می پیچه بانگ نی همبونه تو دل
که یارُم آوردن
و دریا تماشا میشینه سی لحظه ای
که پا روی دستاش بذاری
و جاشوی خسته ش توی شرجی
که یک عمر پاروش شکسته
حالا هم گرفته
و می تازه موجی
و می دونه عشقش نترسه
نترس عشق جونی
نترس عشق جونی...

خطا كردم......
ما را در سایت خطا كردم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zehn-e-abi بازدید : 76 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 19:53