یه غریبه اومد از راه با من آشنا شدبا تمامه خستگی هاش با من هم صدا شدخونه دل از محبت گرمو با صفا شدبه غروره گذشته رسیدم به هوایه گذشته پریدم----چی بگم ندونستم که غریبه هر چی باشه یک غریبه ستندونسته دلم رو به غریبه سپردم اون غریبه رو ساده شمردمگوله چشمه سیاهش رو خوردمرفت از این شهر که دلم رو به خون بکشونهجونه من رو به لب برسونهجایه دیگه آتیش بسوزونهندونستم که غریبه هر چی باشه یه غریبه است.... بخوانید, ...ادامه مطلب